تقدیر

تقدیر چنین بود که من سوخته باشم

چون غنچه مستانه لب دوخته باشم

تا روز وصالت که ببینم رخ ماهت

چون هیزم پرآتش افروخته باشم

شاه جهان

ای شاه جهان درد و غمت بر دل و جانم

محبوب منی صاحب پیدا و نهانم

همواره ز ذات ازلی خواسته ام من

تا روز ظهورت به جهان زنده بمانم

غروب جمعه

غروب جمعه های من پر شده از ترانه ها

قلب حزین و خسته ام مامن عاشقانه ها

بی خود از این جهانم و مست شراب باقیم

روح من و وجود من حامل راز دانه ها

از غم دل زخمه زنم به تار تار خوش نوا

از غم دوری تو ای جلوه آسمانه ها

بسته دلم به موی تو صاحب دلربای من

قلب حزین و خسته ام کاسه شوکرانه ها

رقص جنون و مستیم هروله های عاشقی

کوچه ز عشق وا کنم در غم بی کرانه ها

آمدنت برای من هست امید و آرزو

بیا بیا که این دلم پر شده از فغانه ها

مهدی (عج) امام منتظَر صاحب غایب از نظر

گرفته "مهدی" غمین ز دوریت بهانه ها