در یتیم
نمیدانم چه شد که در این نیمه شب دوم محرم این کلمات بر شریعه قلمم جاری شد. خواستم این مقال را به ورطه نگارش درآورم که ناگاه خود را در سال ۶۱ هجری و در شام دیدم. در خرابه شام و در کنج خلوت غریبانه آل الله. با احساسی مملو از عشق خود را محرم خلوت محرمیشان دانستم.نمیدانم لایق بودم یا نه.
ولی آرزو بر هیچ جوانی عیب نیست و شیوه اهلبیت(ع) نیز کرم است. نمی دانید برای نگاشتن این مطلب چقدر گریسته ام. نمیدانید خود را در چنین فضای سنگین و حزن آلودی تصور کردن چقدر سخت.امیدوارم هر چه هست مقبول حضرت احدیت و حضرات معصومین (علیهما سلام) قرار گیرد و این مطلب ذخیره ای باشد برای عالم قبر و قیامتم و شمایی که آنرا خواندید و با آن چون من اشک ریختید.
پس هر که دارد هوس خرابه شام بسم الله.
التماس دعا
آوای لطیف صدای کودکی می آید، از طفلی خرد و زیبا چون پریان بهشتی. قامتی کوچک و ملیح دارد چون غنچه ای نو شکفته، به زیبایی گل یاس. و دستی به کوچکی گلبرگ گل سرخ و چشمانی که تا عمق وجود هر انسان صاحبدلی را به لزره می آورد. طفلی معصوم و زیبا. در کوچه های شهر تاریکی و در خرابه های غربت و بی کسی. عیبش تنها یک چیز است............
یتیمی . آری یتیمی .........