هشتمین سالگرد شهادت سردار رشید اسلام شهید منوچهر مدق را به محضر مبارک حضرت بقیه الله الاعظــم (عج) تبریک و تسلیت عــــــرض می نمایم.
بسم رب الشهداء و الصدیقین
((نامه ای به عموی شهیدم))
عموی جنت نشینم سلام
بازم نزدیکای دوم آذر ماه رسید و دلم هوای تو رو کرد، خواستم برات غزلی بگم یا قصیده ای ولی گفتم ما که با شما این حرفا رو نداریم، تازه عادت شما عرش نشینا دیدن دل آدماست نه صورت کلمات پس دلو زدم به دریا و شروع کردم به نوشتن. خواستم باهات حرف بزنم بی تکلف و بی غل وغش. پس هرچه باداباد!
عمو جان اگه از حال ما بپرسی میگم همه خوبند و هیچ ملالی نیست جز دوری شما. بابا مشغول کارای خودشه ولی باور کن بعد از شهادت شما به چشم خودم دیدم که محاسنش یه دفه سفید شد. حال همه برو بچه ها و فامیل هم خوبه. علی و خانمومش با هم خوب وخوشند و آمیتیس نوه خوشگل شما هم مشغول شیطونی. هدی خانوم و آقا مهدی هم مشغول آماده کردن بساط عروسیند. (راستی عمو جون چشمتون روشن). خاله هم حالش خوبه ولی هنوز هم از غم دوری شما بی قراره. عمو جان، خاله پشتش از دوری شما بد جوری خم شده. حتما می دونی امسال یه کم مریض شده بود. البته بهش حق می دم هر کی شوهری مثل شما داشته باشه باید هم از غم دوری شما اینجوریا بشه!! بالاخره خوش تیپی هم برای شما چه اون موقع که تو جهنم دنیا بودی چه الان که تو بهشت عقبا هستید دردسره دیگه!! اینجا از دست خاله و اونجا هم از دست حوریای بهشتی.
بی خیال از احوال پرسی بگذریم. راستی عمو جان حالت اونجا خوب شده؟ دیگه نفست نمی گیره؟ اونجا دیگه می تونی برای امام حسین (ع) سینه بزنی؟ دیگه ترکشات اذیتت نمی کنه؟ عمو جان از اونجا دیگه برای راه رفتن نیاز به عصا نداری؟ به اکسیژن چه طور؟ دیگه نفست نمگیره؟ واقعا راحت شدی از این جهنم دنیا؟ اونجا دیگه دردسر راه رفتن تو راه روهای بنیاد رو نداری که برای گرفتن حقت تلاش کنی. دیگه از این همه دروغ و ریا راحت شدی. اونجا دیگه کسی از شما به جرم اینکه برای این مملکت جونتو فدا کردی دوری نمی کنه. کسی از سرفه های خوشگلت فرار نمی کنه. عمو جان دیگه راحت شدی از دیدن کسایی که با نام شهدا دارن کیسه های خودشونو پر می کنند. کسایی که به اسم شما خونه و ماشین می گیرند و به نام شما سفر انگلستان می رند. به خدا راحت شدی. به خدا راحت شدی.........
عمو جان نیستی که ببینی به اسم عدالت علوی دارند چه نا مردیایی که نمی کنند. دارند به اسم امام زمان (عج) اسم الام عزیزو خدشه دار می کنند. عمو جان الهی قربون آخرین سینه زدنت برم، الهی فدای اون کلمات زیبات برم که اون روز هیئت آخر که بچه های لکشر جمع شده بودند، اون روز که برای اولین بار کفتی روضه حضرت زهرا(س) بخونند، من خوشحال شدم با خودم گفتم عمو تا به حال اجازه خوندن این روضه رو نداده، حتما این بار شفا می خواد. ازت پرسیدم عمو جان این بار دیگه شفاتو خواستی؟ یه نگاه عاقل اندر سفیه به من کردی و گفتی (( شفا نخواستم، شفاعت خواستم)) اون موقع بود که فهمیدم رفتنت نزدیکه.
راستی عمو جان شما که تو عرش هستی می خواستم از اونجاییا حال چند نفر رو بپرسم. عموجان شما که اونجایی بگو ببینم گلوی علی اصغر خوب شده؟؟ پاهای رقیه (س) چه طور. عمو جان تاول پاهاش رقیه خوب شده. عمو جان بالاخره ارباب ما سیراب شد؟؟ بالاخره علمدار دلاور اباعبدالله (ع) تونست تو بهشت برای ارباب ما آب بیاره؟ عمو جان مادر سادات حالش بهتره؟ یا هنوز پهلوش درد می کنه؟ کبودی صورتش چه طور؟؟
چی می گی مهدی به عموت باز دلت هوایی شد هر چی خواستی گفتی؟ عمو جون ببخشید پر حرفی کردم خواستم تو این سالگرد شهادتت کمی باهات حرف بزنم و یه روضه هم مهمونت کنم. آرزو که بر جوونا عیب نیست. یه بد بخت رو سیاه گناهکار یه بهشتیو مهمون مجلس روضش کنه. عمو جان هر جا که هستی یاد ما هم بکن همه را دعا کن. شبای جمعه اگه با حضرت زهراء (س) کربلا مشرف شدی ما را از دعا فراموش نکن. در آخر نامه می خوام بازم با همه وجود ازت خواهش کنم ما رو تو این جهنم دنیا فرموش نکن و برای ما دعا کن تا هر چه زودتر در حالی که بدنم با خونم آغشته و رنگین شده به شما بپیوندم و جوری به شما بپیوندم که پدرم را شرمنده حضرت اباعبداالله نبینم. عمو جان بازم ببخشید که پر حرفی کردم.
التماس دعا
برادر زاده رو سیاه شما
مهدی مدق
1387/8/30