قصیده سقا
نغمه ساز دلم گشته خبر ساز ها
این دل پر خون من گشته ز هستی جدا
کوچه الفاظ من رفته به بن بست غم
قلب من رو سیه گشته به بانگی رها
باز سرای دلم منزل خون گشته است
باز به عالم شده نغمه و شوری به پا
مرغک شکّر شکن نغمه سرایی کند
زاهد بی مدعا سیر کند در سما
آب ز دشت جنون موج به پا می کند
تشنه لب علقمه رفت به اوج لقا
خیمه گه کودکان اذن به مستی دهد
ماه بنی هاشمی رفت به قصد شفا
گود سماع جنون، کرببلا گشته باز
ذکر لب کودکان، آب عمو جان بیا
برق رخ آفتاب در نگهش برق زد
بانگ عمو العطش بر جگرش سوزها
رفت به میدان عمو با قدحی بی سبو
خصم، نگون بخت گشت چون پر مو بی بها
زد به دل دشمنان پور علی (ع) ناگهان
گشت بر آن دشمنان حمله شیری روا
علقمه شد ولوله با دو سه صد همهمه
ماه بنی هاشمی دید به خود آب را
آب نگاهی حزین کرد بر آن شاه دین
گفت به بانگی غمین ماه بنوشان مرا
تشنه لعلت منم مست سبویت منم
می کنمت التماس تا زنمت بوسه ها
خشم برآورد ماه، آب، ننوشم تو را؟
جان علی (ع) تشنه است ننگ بر این روزها
آب ننوشید او آبروی آب ریخت
مشک به دستش چو دُر رفت سوی خیمه ها
روبهکان زبون کرده کمین با سنان
حرمله ناگه روان کرد بر او تیرها
اسب و عمود و عدو گشت بر او شرمسار
دست یداللهیش گشت به خاک آشنا
همهمه ای می شود شور به پا می شود
قامت عباسیش گشت چو زهرا (س) دو تا
ام بنین زاده و فاطمه (س) مادر شده
کرد بر اعماق دشت بانگ اخا یا اخا
فاش مگو بیش از این از غم شاه زمین
رفت به دیدار حق ساقی آل عبا
جلوه نور خدا دست علمدار بود
کعبه اهل یقین علقمه تا خیمه ها
حیف که بود و نبود در بر یاس کبود
بر در بیت علی (ع) بین در و کوچه ها
"مهدی" آشفته حال بیش مکن قیل و قال
کاش بگیری امان از احد کبریا