منظومه لقا

جولانگه وصال خداست کربلا

منظومه بلند لقاست کربلا

هفتاد و دو سوار سرافراز سربلند

منزلگه نسیم وفاست کربلا

آودرگاه مطلق دلداگی و عشق

بر عرشیان، چو عرش علاست کربلا

گلدسته های وصل بر اهلش سپرده است

 تبشیر اوج اهل ولاست کربلا

سرچشمه عروج از اینجاست تا خدا

تفسیر جمله جمله لولاست کربلا

از آخرین اذان موذن به صبحدم

تا خون تپیدن شه والاست کربلا

آه از نفس نفس زدن ذوالجناح، آه

فریادهای زینب (س) و زهرا (س) ست کربلا

آنجا سراسرش همه دود نخیل بود

دردانه ای به کنج خیم بر دخیل بود

در کوفه مردمی است زمردی غریبتر

از سادگی و عشق و وفا بی نصیبتر

گویند جملگی به تو ای شاه ما بیا

اما به پای عهد خدا بی رغیبتر

گاهی به جمعشان شده ام همچو یک نگین

گاه دگر زغربت و غم بی رقیبتر

آنقدر کارشان ز مروت به دور بود

گشتم زغصه بهر تو من بی شکیبتر

آقا! به کوفه جان علی اصغرت نیا

اینجا به تیغ تیز کنندت نصیبتر

ترسم دوباره ملجم دیگر کند ظهور

رویت کند ز خون سرت را خضیبتر
آه از دروغ و پستی این مردمان رذل

دنیا به خود ندیده از این قوم عجیبتر

کوفه سراب پوچ و خیالی یار بود

دلداده ای به اوج شرف روی دار بود