اشکی چکیده
شب شهادت بی بی دوعالم خانوم فاطمه زهرا (س) بود. پنج سال پیش. نمی دانم چه شد که درآن نیمه شب حزن آلود آن سان از خوابپریدم و این کلمات بر شریعه قلمم جاری شد. قصد پرده دری و جسارت نداشتم ولی عادت ندارم جلوی قلمم را بگیرم معمولا هنگام نوشتن قلمم خود مینویسد و خود چون آب روان راهش را پیدا می کند. از امام زمان (عج) و از همه سادات وشیعیان آن بانوی بی نظیر عذر خواهی می کنم که این گونه گفتم. ولی اگر با خواندن این کلمات اشکی بر گونه هایتان چگید این نوکر کوچک را تز دعایتان فراموش نفرمایید.
پس بیایید به کوچه بنی هاشم سفر کنیم و ببینیم آنچه طاقتش را نداریم
امشب به نام زهرا(س) اشکی چکیده دارم
خونی به دیده ها و آهی به سینه دارم
پرواز میکنم من تا درب بیت زهرا (س)
لیک از لهیب آتش رنگی پریده دارم
بینم عدوی کین را استاده درب خانه
از اضطراب و تشویش جسمی تکیده دارم
فریاد می کنم من ای مردم مدینه
آتش گرفته خانه خونی جهیده دارم
من ایستاده بودم دیدم که دست حیدر (ع)
بستست با طنابی، قلبی تپیده دارم
می زد به درب خانه دشمن به تازیانه
بر دست و پای زهرا(س)، جانی رهیده دارم
ضرب لگد به پهلو، محسن شهید گشته
گردیده یاس نیلی، صبری کهیده دارم
غوغاست در سماوات جبریل بی قرار است
گیرید دست احمد (ص) رویی سویده دارم
"مهدی" غلام زهرا (س) بس کن مگو تو دیگر
از روی پاک مهدی (عج) راسی خمیده دارم