روز محشر همه جمعند و سراسر بی تاب

اشک در دیده، لبان دوخته، چشمان بی خواب

شرح اعمال همی داده به دست چپ و راست

قلب های همگان در پی یک واژه ناب

قلب ها مضطرب و سینه به تنگ آمده است

هر کسی در پی اعمال و حساب است و کتاب

ناگهان نور ز یک گوشه محشر آمد

فاطمه (س) آمده چون در درخشنده ناب

نغمه سر داد منادی: همه ی محشریان

فاطمه (س) آمده در هله ای از نور و سهاب

آمده تا که به یکباره به اذن ازلی

شافع شیعه شود، کوری چشمان خراب

در چنین حال خدا گفت: که ای فاطمه (س) جان

چیست ابزار شفاعت به کفت در این باب؟

گفت زهرا (س) به کفم آب و گلاب است خدا

تحفه ای کرببلایی است، شهاب است شهاب

این دو دستان ابوالفضل (ع) یل بی همتاست

قلب من در غم او گشت به صدباره کباب

یکه تاز عرب و ساقی اطفال حرم

او که از خون سرش کرد رخ خویش خضاب

آمد و زد به دل دشت، علم بر کف او

رفته در علقمه با مشک، نگاهش بر آب

نغمه العطش خیمه دلش سوزانده

اشک در چشم، لبان دوخته، قلبش بی تاب

مشک پر آب شد و راه سوی خیمه گرفت

گفت با خویش: همین است ره خیر و ثواب

روبهان منتظر و شیر در این بیشه عشق

مشک بی آب، عمو خواب و آمال سراب

من زهرا (س) به برش رفتم و دیدم خفته

گفتمش ای پسرم گاه وصال است، شتاب

"چیست این یاس که هم قافیه شد با عباس (ع) ؟"

"دست عباس (ع) شفیع است به دست گل یاس"